کربلای من وتو
زمان بر امتحان من وتو می گردد تاببینند که چون صدای “هل من ناصر “امام عشق برخیزد
چه می کنیم … شهید مرتضی آوینی(گنجینه آسمانی ص 62)
زمان بر امتحان من وتو می گردد تاببینند که چون صدای “هل من ناصر “امام عشق برخیزد
چه می کنیم … شهید مرتضی آوینی(گنجینه آسمانی ص 62)
کاروان عشق تاصحرارسید بغض های خفته تا لبها رسید
ساربان افساراسبش راکشید بانوی غم گیسوانش راکشید
سرزمینی تشنه بی ابربهار منتظر درانتظاریک سوار
قامتی رعناوقلبی مطمئن آگه ازافکار مردان خشن
مست شدازبوی کرب وهم بلا عطرمعراج خدا درنینوا
مادری طفلش درآغوشش فشرد دختری ازماتم بابافسرد
رادمردی بازوانش آهنین یک علم دستش نگاهش برزمین
کوه صبرو غیرت وعشق وادب بهر خدمت برعلی پرتاب وتب
سمت چشمان همه سوی سوار مست دلها ازشمیم کوی یار
نام صحرا نیک می دانست او بوی کرب وهم بلا دانست او
دین حق بی خون او جان می دهد او به اذن خالقش جان می دهد
یاحسین برعالمی جان می دهد این حسین درعرش فرمان می دهد
مرده است آن دل که بی سودای اوست این حسین است وجهان شیدای اوست
الهه جاودانی
نشکافت فرق حق که زمین بی علی شکافت از چیست این شکاف که تا عرش حق شتافت ؟
آری نشان جهل زمانه به حق بود شبهای قدر قدر علی می توان شناخت
دلا! به وادی جنون دگر سفر نمی کنی زکوچه باغ شب روان دگر گذر نمی کنی
خبر نداری از سوار یکه تاز جاده ها دگر نمی روی پی اش شبانه باپیاده ها
مگر ندیده ای که شب به شوق او سحر شود وحال خوب سیرتان به نام او دگر شود
مگر به جز سرای او پناه دیگری بود ویا جز آستان او مقام سروری بود
بگو خدا به نام تو سجود می کنم کنون سپس به عشق حجتت روم به وادی جنون!
شعرازالهه جاودانی
شوری است میان سینه دل بی تاب است غوغاست درآسمان وشب مهتاب است
از عرش صدای هلهله می آید عید است شب ولادت ارباب است
ارباب جهان امیر عالم آمد فرزند علی (ع)نگین خاتم آمد